او بنیان گذار سازمان روزنامههای طرفدار نهضت ملی ایران بود و اغلب جلسات مدیران و نویسندگان این جراید در خانه اجارهای وی تشکیل میگردید. دکتر فاطمی چه در کار روزنامه نویسی و چه در مبارزات سیاسی، مردی جدی با شور و حرارت و بسیار با شهامت، قاطع بیپروا و صریح و با ایمان بود. به هیچ بها و قیمتی از عقاید سیاسی آزادی خواهی و آزاد اندیشی خویش عدول نمیکرد و از قدرتهای فرعونی، فرعونهای عصر و زمان هراسی به دل راه نمیداد. درسال 1330 وقتی دکتر مصدق بنا به تمایل اکثریت نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی به نخست وزیری رسید، بلافاصله شروع انتخاب همکاران و اعضای هیئت دولت خود نمود. او از ابتدا در فکر انتخاب معاون سیاسی و اداری خود بود و وقتی یاران وی از جمله حسین مکی و دکتر فاطمی را به عنوان و دستیار اول ایشان به او پیشنهاد کردند، دکترمصدق از این امر استقبال نمود. مصدق که خود تصمیم داشت در تمام دوران نخست وزیری ازدریافت حقوق خوداری نماید و البته این کار را هم کرد به مکی گفت: دکتر فاطمی شایستهترین شخصی است که میتواند به عنوان معاون سیاسی با من همکاری نماید ولی شرط آن این است که ایشان در شرایط کنونی از نصف حقوق معاونت بعنوان کمک به بیت المال وصرفه جویی در هزینههای نخست وزیری صرف نظر نماید. دکتر فاطمی نه تنها این شرط رامورد قبول قرار داد بلکه گفت حاضرم که از تمام حقوق معاونت هم بگذرم تا افتخار چنین کاری را داشته باشم. دکتر فاطمی پس از معالجه و بازگشت از مسافرت آلمان به وطن، درمهرماه سال 1331 از طرف دکتر مصدق به سمت وزیر امور خارجه ایران برگزیده شد و درهمین ماه بود که رسماً قطع روابط با انگلستان از طرف دولت ایران و به وسیله وزیرخارجه اعلام گردید. وزارت خارجه در هنگام تصدی فاطمی به جنبش و حرکت در آمده از حالت افسردگی و نیمه جانی بیرون شده، سخت فعال و پر جوش وخروش گردید، گویی با بودن این مرد در رأس وزارت خارجه خون تازهای به کالبدش ریخته شد و نفسهای تازهای میکشید،به همین علت باید اذغان نمود که وضع جدیدی که در این وزارتخانه بود هیچ دوره وزمانی سابقه نداشت. بعد از کودتای شوم و ننگین 28 مرداد، دکتر حسین فاطمی ناگزیربرای این که به چنگ ماموران دژخیم کودتاگران نیافتد بطور مخفی می زیست و برای یافتنوی کوششهای مأمورین امنیتی و در هر کجا که احتمال یافتن او می رفت یک لحظه متوقف نمیشد.
روز شنبه ششم اسفند 1332 سرگرد مولوی با جیپ فرماندار نظامی دکتر فاطمی رادستگیر نمود. مولوی دکتر فاطمی را بدون فوت وقت با همان لباس خانه با کفش سرپائیسوار جیپ کرده پس از وارد کردن ضربهای با اسلحه بر سر او وی را با خود میبرد و دراداره شهربانی زندانی میگرداند ولی قبل از زندانی شدن وزیر خارجه ایران، عده ای ازاوباش به تحریک مقامات امنیتی درمدخل شهربانی اسیر مریض را مورد ضرب و شتم قرارمیدهد که اگر هر آینه خواهر دکتر فاطمی به آنجا نرسیده بود و خود را بر روی برادرنمیافکند احتمال داشت در همانجا به وسیله ایادی کثیف حکومت به شهادت برسد. دکترفاطمی را سپس از شهربانی به زندان لشکر زرهی میبرند و در آنجا زندانی میکنند. فاطمی مدت دو ماه در وضع ناراحت کنندهای در حالی که خون استفراغ میکرد و بارها تاکام مرگ پیش رفته بود بسر میبرد. دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش پس از ده جلسه رسیدگی و استماع مدافعات دکتر فاطمی و وکلای مدافع در ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بعد از ظهر روز یکشنبه هجدهم مهرماه ختم دادرسی را اعلام و دادگاه برای صدور رأی وارد شور شد. دادگاه پس از بررسی مدافعات متهمین و وکلای مدافع سرانجام ماده استنادی ارتش را علیه متهم مورد تأیید قرار داد و با اتفاق آراء، حسین فاطمی را به اعدام محکوم نمود.
ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبانماه 1333،تیمور بختیار فرماندار نظامی و سر تیپ آزموده دادستان ارتش به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی در لشکر 2 زرهی به وی ابلاغ گردید. آزموده گفت اگر وصیتی دارید بفرمایید، شما مکرر می گفتید «من از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است» دکترفاطمی نگذاشت حرفش تمام شود و پاسخ داد: «آری. آقای آزموده، مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم آن هم چنین مرگ پر افتخاری، من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشورحکومت نماید، من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از این که تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد» هنگامی که او را برای اعدام میبردند آزموده از وی خواست اگرخواسته دارد بگوید. گفت: خواستههای من، دیدن خانواده، ملاقات دکتر مصدق و صحبتی باافسران میباشد . آزموده می گوید، هنوز هم دست از این مرد بر نمیداری؟ دکتر فاطمی قبل از اجرای حکم به آزموده میگوید: « آقای آزموده، مرگ بر دو قسم است، مرگی درراه شرف و افتخار و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم،خدای را شکر میکنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران اداء کردهام و امیدوارم سربازان مجاهد، نهضت همچنان مبارزه را ادامهدهند.» دکتر فاطمی در آن موقع روحیهاش بقدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق میشد واز جریان اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمیکرد، این شخص کسی است که چند دقیقه دیگرباید تبر باران شود و وصیت نامه اش را هم نوشته است. هنگام اجرای حکم در حالی که هوابشدت سرد بود روی همان پیراهنی که بر تن داشت یک پیژامه و کفش سرپایی آماده ایستاد... «... هشت گلوله تیر از دهانه لوله تفنگهای چهار مأمور مرگ شلیک شد. دوتیر روی قلب، همان قلبی که بخاطر وطن میطپید. و شش تیر دیگر به سینه ...» و به این طریق دکتر فاطمی، آن مرد مبارز راستین و سیاستمدار و روزنامه نگار شجاع مردانه به شهادت رسید و دفتر زندگی پرتلاطمش بسته شد.